darya

آدم هایی هستند که بودنشون حتی مجازی به آدم آرامش می ده !


از تــــــنـــــهـــــایــــــی گـــــریــــــزی نـــــیــــســــتـــــــــ . . . !

بـــــــــگــــذار آغــــــوشـــــم بـــــــرای هـــــمــــــیــــشــــــه یــــــخ بــــــــزنــــــــد . . . !

نــــــــمـــــی خــــــــواهـــــــــم . . . !

کــــــســــی شـــــال گــــــردن اضـــــافـــــی اش را . . . !

دور گــــــردن آدم بـــــــرفـــــــی احــــــســــــــاس مـــــــــن بــــــیــــــانــــــدازد . . . !

 

نویسنده: maryam ׀ تاریخ: چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 
من خسته شدم از بس ادای کوه بودنو دراوردم ...
میخوام خودم باشم!
میخوام بریزم پایین...


نویسنده: maryam ׀ تاریخ: چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

دستمال كاغذی به اشك گفت:
قطره قطره‌ات طلاست
یك كم از طلای خود حراج می‌كنی؟
عاشقم
با من ازدواج می‌كنی؟


اشك گفت:
ازدواج اشك و دستمالِ كاغذی!
تو چقدر ساده‌ای
خوش خیال كاغذی!
توی ازدواج ما
تو مچاله می‌شوی
چرك می‌شوی و تكه‌ای زباله می‌شوی
پس برو و بی‌خیال باش
عاشقی كجاست!
تو فقط
دستمال باش!


دستمال كاغذی، دلش شكست
گوشه‌ای كنار جعبه‌اش نشست
گریه كرد و گریه كرد و گریه كرد
در تن سفید و نازكش دوید
خونِ درد


آخرش، دستمال كاغذی مچاله شد
مثل تكه‌ای زباله شد
او ولی شبیه دیگران نشد
چرك و زشت مثل این و آن نشد
رفت اگرچه توی سطل آشغال
پاك بود و عاشق و زلال
او
با تمام دستمال‌های كاغذی
فرق داشت
چون كه در میان قلب خود
دانه‌های اشك كاشت.


نویسنده: maryam ׀ تاریخ: سه شنبه 26 ارديبهشت 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

دنگ دنگ

آی بیا پهلوان، وارد میدان بشو
نوبتت آخر رسید...
معرکه کشتی تو با خداست
 
این طرف گود منم یک تنه،
آن طرف گود خدا با همه
زور خدا از همه کس بیشتر
زور من از مورچه هم کمتر است
آخرش او می برد
او که خودش داور است
 
بازوی من را گرفت
برد هوا، زد زمین
خرد شدم این چنین...
آخر بازی ولی،
گفت: بیا
جایزه بازی و بازندگی
یک دل محکم تر است
یک زره آهنی
پاشو تنت کن ولی،
باز نبینم که زود
زیر غمم بشکنی...!

نویسنده: maryam ׀ تاریخ: سه شنبه 26 ارديبهشت 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 

پر كن پیاله را ،

كاین آب آتشین،        

دیریست ره به حال خرابم نمی‌برد.

    این جامها كه در پی هم می‌شود تهی...

    دریای آتشست كه ریزم به كام خویش،

    گرداب می‌رباید و آبم نمی‌برد.

من با سمند سركش و جادویی شراب

تا بیكران عالم پندار رفته‌ام :

 تا دشت پرستاره اندیشه‌های گرم...

 تا مرز ناشناخته مرگ و زندگی...

 تا كوچه‌باغ خاطره‌های گریز پا...

 تا شهر یادها...

دیگر شراب هم،    

جز تا كنار بستر خوابم نمی‌برد!

هان ای عقاب عشق....

از اوج قله‌های مه الود دور دست،

پرواز كن به دشت غم‌انگیز عمر من،

آنجا ببر مرا كه شرابم نمی‌برد.

    آن بی‌ستاره‌ام كه عقابم نمی‌برد!

    در راه زندگی...

    با این همه تلاش و تمنا و تشنگی،

    با اینكه ناله می‌كشم از دل كه : آب !  آب !

    دیگر فریب هم به سرابم نمی‌برد.

پر كن پیاله را... پركن پیاله را .......

 

 

نویسنده: maryam ׀ تاریخ: سه شنبه 26 ارديبهشت 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

در آغوشـم کـ ِ مۓ گیــرۓ

آنقــَــَدر آرام مۓ شوم

کـ ِ فـَـراموش مۓ کنم

بـایـ ـد نفس بکشم ...

 

نویسنده: maryam ׀ تاریخ: سه شنبه 26 ارديبهشت 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 
خودت را دوست داشته باش

برای خودت دعا کن که آرام باشی.

وقتی طوفان می آید تو همچنان آرام باشی

... تا طوفان از آرامش تو آرام بگیرد.

برای خودت دعا کن


نویسنده: maryam ׀ تاریخ: سه شنبه 26 ارديبهشت 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

خداحافظ عشق من


اشتباه کردم قلبم را به تو دادم ، دل بستم به تو و عهد عشق را با تو بستم
اشتباه کردم آن روز که به تو گفتم به قلب من خوش آمدی
اشتباه کردم اسیرت شدم ، دلتنگت شدم و به انتظار تو نشستم .
بگذار چند روزی بگذرد و بعد قلبم را زیر پاهایت له کن، مرا از یاد ببر و فراموش کن.
چه زمانه بی وفایی شده ، قلب من چه ساده و تنها شده.
اشتباه کردم که برایت از عشق گفتم ، چه با شور و شوق گوش میکردی حرفهایم را و میگفتی حرفهایم شیرین است ، صدایم دلنشین است.
چه با اراده فریاد زدی که دوستم داری ، پس کجاست آن قلب مهربانت؟
اشتباه کردم رویای شیرین عشق را در خیالم با تو دیدم ، و عکس تو را در کنار عکس خودم نقاشی کردم.

 


آری گناه من عاشق شدن بود و اشتباه من با تو ماندن ، گناه خویش را میپذیرم
و با خود عهد بسته ام که دیگر اشتباه نکنم.
پشیمانم ، پشیمان از اینکه چرا حرفهای  تو را باور کردم ، لبخند زدم و با تنهایی خداحافظی کردم.
حالا تو به من لبخندی تلخ زدی و دستهایت را از دور تکان دادی و گفتی خداحافظ برای همیشه .
میدانستم این عشق سرانجامی ندارد.


نویسنده: maryam ׀ تاریخ: چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

دلم تنگه........


دلم تنگه........
                     دلم گرفته ............
                                      دلم گریه می خواد ..........
      

آری دلم گرفته٬ از این روزگاران بی فروغ ! از این تکرارهای ناپایان !

دلم گرفته از این همه کینه .... این همه دروغ !

از این مردمان نا مهربان و بی وفا دلم گرفته .......
 
 





ادامه مطلب
نویسنده: maryam ׀ تاریخ: چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

عشـــــــــق بـــــی پــایــان

پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید عابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند . .

پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند. سپس به او گفتند:


ادامه مطلب
نویسنده: maryam ׀ تاریخ: چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 
من آن گلبرگ مغرورم که می میرم ز بی آبی
ولی با خفت خواری پی شبنم نمی گردم

نویسنده: maryam ׀ تاریخ: چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 
کاش معشوقه از عاشق طلب جان می کرد
تا که هر بی سرو پا یی نشود یار کسی


نویسنده: maryam ׀ تاریخ: چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

به چشمانت بیاموز ؛که هرکس ارزش دیدن ندارد

به دستانت بیاموز ،که هرگل ارزش چیدن ندارد

به قلبت بیاموز که هر کس کنج آن جایی ندارد
 
 
نویسنده: maryam ׀ تاریخ: چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 

همیشه کسی رو انتخاب کن که اونقدر قلبش بزرگ باشه
 
که نخواهی برای اینکه تو قلبش جا بگیری
 
خودت رو کوچک کنی
 
 
نویسنده: maryam ׀ تاریخ: چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 
وقتی کوچیک بودیم دلمون بزرگ بود ولی حالا که بزرگ شدیم بیشتر دلتنگیم ............کاش کوچیک می موندیم تا حرفامون رو از نگاهمون بفهمن نه حالا که بزرگ شدیم و فریاد هم که می زنیم باز کسی حرفمون رو نمیفهمه
 

نویسنده: maryam ׀ تاریخ: چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 
سه چیز در زندگی هیچگاه باز نمی گردند: زمان، کلمات و موقعیت ها.
سه چیز در زندگی هیچگاه نباید از دست بروند: آرامش، امید و صداقت.
سه چیز در زندگی هیچگاه قطعی نیستند: رؤیا ها ، موفقیت و شانس .
سه چیز در زندگی از با ارزش ترین ها هستند: عشق، اعتماد به نفس و دوستان
نویسنده: maryam ׀ تاریخ: چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 
روزی روزگاری، اهالی یک دهکده تصمیم گرفتند تا برای نزول باران دعا کنند. در روز موعود، همهء مردم برای مراسم دعا در محلی جمع شدند و تنها یک پسر بچه با خودش چتر آورده بود
و این یعنی ایمان.


نویسنده: maryam ׀ تاریخ: چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

آدم ها در دو حالت همدیگر را ترک می کنند ،
اول اینکه احساس کنند کسی دوستشون نداره ،
دوم اینکه احساس کنند یکی خیلی دوستشون داره!


نویسنده: maryam ׀ تاریخ: چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

هیس !!

کمی آرامتر تنها شو

بی صدا تر بشکن

آهسته تر سراغش را بگیر

ممکن است بیدار شود

وجدان نداشته اش..................



نویسنده: maryam ׀ تاریخ: چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 

مردم وخاكسترم رابادبرد بهترین یارم مراازیادبرد

مانده ام دركوچه های بی كسی سنگ قبرم رانمیسازد كسی

 

نویسنده: maryam ׀ تاریخ: یک شنبه 17 ارديبهشت 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 
یادته یه روز بهم گفتی هر وقت خواستی گریه کنی برو زیر بارون که نکنه نامردی اشکاتو ببینه و بهت بخنده ...
گفتم اگه بارون نیامد چی؟ گفتی اگه چشمای تو بباره اسمون گریش میگیره ...
گفتم :یه خواهش دارم وقتی اسمون چشمام خواست بباره تنهام نذار -
گفتی به چشم ...
حالا من دارم گریه می کنم و آسمون نمی باره ........تو هم اون دور دورا ایستادی به من می خندی .
 
 
 
 
 
نویسنده: maryam ׀ تاریخ: یک شنبه 17 ارديبهشت 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 
زندگی زیباست ای زیباپسند زنده اندیشان به زیبایی رسند
 
آنقدر زیباست این بی بازگشت كز برایش می توان از جان گذشت
 
 
نویسنده: maryam ׀ تاریخ: یک شنبه 17 ارديبهشت 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 
گفتی می خوام بهت بگم همین روزا مسافرم
«باید برم» برای تو فقط یه حرف ساده بود
کاشکی می دیدی قلب من به زیر پات افتاده بود
شاید گناه تو نبود، شاید که تقصیر منه
شاید که این عاقبتِ این جوری عاشق شدنه
 
 
 
 
 
نویسنده: maryam ׀ تاریخ: یک شنبه 17 ارديبهشت 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 
 
ای عشق مدد كن كه به سامان برسیم چون مزرعه تشنه به باران برسیم یا من برسم به یار یا یار به من یا هردو بمیریم و به پایان برسیم تقدیم به عزیزترینم توی این دنیا امیدوارم همیشه زنده باشی دوستت دارم
 
 
نویسنده: maryam ׀ تاریخ: یک شنبه 17 ارديبهشت 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 
باید کسی را پیدا کنم که دوستم داشته باشد
عشق نمیخواهم اصلا
فقط دوستم داشته باشد
انقدر که یکی از همین شب های لعنتی
اغوشش را برای من و یک دنیا خستگی ام بگشاید
هیچ نگوید، هیچ نپرسد
فقط مرا در اغوش گرمش بگیرد
بعد همانجا بمیرم تا نبینم
روزهای اینده را
روزهایی که دیگر دوستم ندارد
ودیگر مرا در اغوش نمیگیرد
همان کاری که باید هنگامی که در اغوش تو بودم میکردم
باید می مردم همان موقعی که عاشقم بودی...
 
 
 
 
نویسنده: maryam ׀ تاریخ: یک شنبه 17 ارديبهشت 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 
 
کاغذتم احساستوروم بنویس
عصبانی شدی روم خط خطی کن
اشکاتوباهام پاک کن
حتی اگرسردت شدمنوبسوزون تاگرم بشی
 
ولی هرگزدورم ننداز
 
 
 
 
 
نویسنده: maryam ׀ تاریخ: یک شنبه 17 ارديبهشت 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀


آخر از عشق تو ساکن در کلیسا میشوم

میکشم با از مسلمانی یهودا میشوم

میروم ثابت نشینم همچو نوح

یا به ساحل میرسم یا غرقه دریا میشوم

 

 

 

نویسنده: maryam ׀ تاریخ: یک شنبه 17 ارديبهشت 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 
مردم وخاكسترم رابادبرد
بهترین یارم مراازیادبرد
مانده ام دركوچه های بی كسی
سنگ قبرم رانمیسازد كسی
 
تقدیم به بهترین عشقم كه مرافراموش كرد
 
 
نویسنده: maryam ׀ تاریخ: یک شنبه 17 ارديبهشت 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀


شرمنده ام از روی شما بد غزلی شد

از عشق مکن شکوه که جای گله ای نیست

بگذار بسوزد دل من مسئله ای نیست


من سوخته ام در تب ، آنقدر که امروز

بین من و خورشید دگر فاصله ای نیست


غمدیده ترین عابر این خاک منم من

جز بارش خون چشم مرا مشغله ای نیست


در خانه ام آواز سکوت است ، خدایا

مانند کویری که در آن قافله ای نیست


می خواستم از درد بگوییم ولی افسوس

در دسترس هیچکسی حوصله ای نیست


شرمنده ام از روی شما بد غزلی شد

هرچند از این ذهن پریشان گله ای نیست

 

نویسنده: maryam ׀ تاریخ: یک شنبه 17 ارديبهشت 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 

 

دیروز: رنگ وحشت ، فردا: دوباره تکرار

خالی تر از سکوتم ، از نا سروده سرشار

حالا چه مانده از من ؟... یک مشت شعر بیمار

انبوهی از ترانه ، با یاد صبح روشن

اما... امید باطل... شب دائمی ست انگار

با تار و پود این شب باید غزل ببافم

وقتی که شکل خورشید ، نقشی ست روی دیوار

دیگر مجال گریه از درد عاشقی نیست

بار ترانه ها را از دوش عشق بردار

بوی لجن گرفته انبوه خاطراتم

دیروز: رنگ وحشت ، فردا: دوباره تکرار

وقتی به جرم پرواز باید قفس نشین شد

نویسنده: maryam ׀ تاریخ: یک شنبه 17 ارديبهشت 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 
چرا چشمانم گاهی بی اختیار خیس می شوند ...


می گویند حساسیت فصلی است آری...


من به فصل فصل این دنیای بی او...


حساسم
 
 
نویسنده: maryam ׀ تاریخ: سه شنبه 12 ارديبهشت 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 

سنگی که طاقت ضربه های تیشه را نداشته باشد
تندیس زیبایی نخواهد شد
از زخم تیشه خسته نمی شوم
چرا که وجودم شایسته تندیس است

 

نویسنده: maryam ׀ تاریخ: سه شنبه 12 ارديبهشت 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

مـــــــــــــرد است دیگر...

گاهی تند میشود

و گاهی عاشقانه میگوید..

مـــــــــــــرد است دیگر..

غرورش آسمان

و دلش دریاست...

تو چه میدانی ازبغض گلو گیر کرده یک مـــــــــــــرد...؟

تو چه میدانی که چشمانت دنیای او شده...؟

تو چه میدانی از هق هق شبانه او که فقط خودش خبر دارد و بالشش...؟

مـــــــــــــرد را فقط مـــــــــــــرد میفهمد و مـــــــــــــرد.....
 
 
نویسنده: maryam ׀ تاریخ: سه شنبه 12 ارديبهشت 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀


گاهی وقت ها

سکوت..

همان دروغ است..!

فقط...

شیک تر!

مؤدبانه تر!

و با مسئولیت کمتر...!!!

نویسنده: maryam ׀ تاریخ: سه شنبه 12 ارديبهشت 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 
اونیكه میگفت جونش به جونت بنده حالا داره به گریه هات میخنده .....
اونی كه می گفت بدون تو میمیره دروغ میگه
دلش جنس كویره دروغ میگه تو گوش نده به حرفاش
نگو هنوز میخوای بمونی باهاش خیال نكن بدون اون میمیری
بزار بره نباشه جون میگیری


نویسنده: maryam ׀ تاریخ: سه شنبه 12 ارديبهشت 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀


برای دوست داشتن وقت لازم است،
اما برای نفرت
گاهی فقط یک حادثه یا یک ثانیه کافی است.



نویسنده: maryam ׀ تاریخ: دو شنبه 11 ارديبهشت 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

اگه میخوای در مورد من قضاوت کنی
باید کفشای منو بپوشی بجای من راه بری.

بایدباکره باشى، باید پاک باشى....
براى آسایش خاطر مردانى كه پیش از تو پـرده هــا دریـده اند!!!
چرایش را نمیدانى فقط میدانى قانون است، سنت است ، دین است
قانون و سنت را میدانى مردان ساخته اند،،،

اما در خلوت مى اندیشى ...

به مرد بودن خدا !!!

و گاهى فكر میكنى

شاید خدا را نیز مردان ساخته اند...!!!

نویسنده: maryam ׀ تاریخ: دو شنبه 11 ارديبهشت 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 

 

چقدر سخته تو چشای کسی که تمام عشقت رو

ازت

دزدیده و به جاش یک زخم همیشه گی ، رو

قلبت هدیه

داده زل بزنی به جای اینکه لبریز کینه و نفرت

شی

حس کنی که هنوز هم دوسش داری.......

نویسنده: maryam ׀ تاریخ: دو شنبه 11 ارديبهشت 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 

 

مشکلات وناهمواری های زندگی با دستهای گرم همدمی از جنس عشق قابل تحمل اند

کسی که رنجش استخوانهایت را بروجود فداکار خویش تاب می آورد

تا بی تابی های جانت را آرام کند.

نویسنده: maryam ׀ تاریخ: دو شنبه 11 ارديبهشت 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 

من و تنهایی و این همه رااااااااااااااااز

من و تنهایی و شوق پروااااااااااااااااااااااااز

من و تنهایی و حسرت و سااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااز

من و تنهایی و شعر و آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآواز ....


نویسنده: maryam ׀ تاریخ: دو شنبه 11 ارديبهشت 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

CopyRight| 2009 , yasesorati.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By:
NazTarin.Com